دانشگاه رازیمطالعات اقتصاد سیاسی بین الملل2383-36021120190220Institutionalization and Development: Challenges of
New Institutional Economics in Theoretical and Policy Areas on Development (Critical Evaluation)نهادگرایی و توسعه؛ چالش های اقتصاد نهادی جدید در حوزه های نظری و سیاستی پیرامون ایجاد توسعه (ارزیابی انتقادی)126118210.22126/ipes.1970.1182FAیونسنصراللهی آذردانشجوی دکتری علوم سیاسی، دانشکده علوم اداری و اقتصاد دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایرانعباسحاتمیدانشیار گروه علوم سیاسی، دانشکده علوم اداری و اقتصاد، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایرانامیرمسعودشهرام نیادانشیار گروه علوم سیاسی، دانشکده علوم اداری و اقتصاد، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایرانJournal Article20190630This paper critically examines the new institutionalism approach to defining and evaluating formal and informal institutions as well as providing policy prescriptions for developing countries with regard to two key challenges. The first challenge is the lack of theoretical consensus on the definition of institutions and, consequently, their extension from formal and ethical rules to executive mechanisms and political and economic institutions. The second challenge is the constraint on the measurement of informal institutions stemming from the characteristics of informal social levels in which institutions appear unplanned. For this reason new institutionalism scholars have largely avoided careful study of informal norms. Conceptual scattering, also, has made it almost impossible to provide a comprehensive definition of the entity. Thus the lack of adequate focus on informal institutions has led to the neglect of this theory of gradual institutional change. In addition, due to the social overlap, many institutions are strongly correlated, making it difficult to discover a causal relationship between institutions and economic development. Theses conceptual and theoretical challenges hinder the development of a comprehensive policy agenda for developing countries. For this reason, some institutionalists emphasize the importance of adaptive institutions rather than adoptive ones.در این تحقیق رویکرد نهادگرایان جدید در تعریف و ارزشگذاری نهادهای رسمی و غیررسمی و همچنین ارائه نسخههای سیاستی برای کشورهای درحال توسعه با توجه به دو چالش اساسی مورد بررسی انتقادی قرار میگیرد. نخست، چالش عدم اجماع نظری در تعریف نهادها و در نتیجه گسترش مصادیق آنها از قواعد اخلاقی و رسمی گرفته تا مکانیسمهای اجرایی و نهادهای سیاسی و اقتصادی؛ که ناشی از ویژگی کلیت اجتماعی است که بهلحاظ تحلیلی به روشهای بیشماری که با هم قابل جایگزین هستند قابل تقسیم است، این مسئله سبب شده که اهداف و چشمانداز تحلیلگر در شناسایی یک مقوله بهعنوان نهاد، نقش محوری داشته باشد. دوم چالش محدودیت در اندازهگیری نهادهای غیررسمی که از ویژگی سطوح غیررسمی اجتماعی نشأت میگیرد که در آن، نهادها به شکلی غیربرنامهریزی شده ظاهر میشوند. به همین دلیل محققان نهادگرایی جدید عمدتاً از مطالعه دقیق هنجارهای غیر رسمی اجتناب کردهاند. پراکندگی مفهومی، ارائه یک تعریف جامع از نهاد را تقریباً ناممکن ساخته و عدم تمرکز کافی بر نهادهای غیررسمی، غفلت این نظریه از تحول تدریجی نهادی را به دنبال داشته است. به علاوه به دلیل درهمتنیدگی اجتماعی، بسیاری از نهادها به شدت با هم همبستگی دارند امری که کشف یک رابطه علی میان نهادها و توسعه اقتصادی را بسیار دشوار میسازد. چالشهای مفهومی و نظری مذکور مانع از صدور یک دستورکار سیاستی جامع برای کشورهای درحال توسعه میشود. به همین دلیل برخی از نهادگرایان بر اهمیت نهادهای انطباقی بیش از نهادهای اقتباسی تأکید میکنند.https://ipes.razi.ac.ir/article_1182_1f70fa8f3e15f61e69057300afd7a021.pdfدانشگاه رازیمطالعات اقتصاد سیاسی بین الملل2383-36021120190220Political-Economic Analysis of the Urban System in Kermanshah Province (1335 to 1395)تحلیل اقتصادی- سیاسیِ نظام شبکه شهری استان کرمانشاه (1335 تا 1395)2754118310.22126/ipes.1970.1183FAسیاوشقلی پوراستادیار، گروه جامعه شناسی، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایرانوکیلاحمدیاستادیار، گروه جامعه شناسی، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایرانجلیلکریمیاستادیار، گروه جامعه شناسی، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایرانJournal Article20190721This paper studies the urban system and the reasons for its formation in the province of Kermanshah. The research method is descriptive-analytical and the data gathering technique is documental analysis (master plan, city consultant, population and housing census, reports of organizations and departments and statistical yearbooks. The results show that since 1335 the population distribution of urban areas has not been balanced in population thresholds. There are no large mid-sized cities and large medium cities. In all the censuses, there was the first city phenomenon in the province, and now, the population of the first city (Kermanshah) is 10.45 times that of the second city (Islamabad (.The service distribution in urban areas with population distribution has the correlation of 0.99. This means that services are distributed based on population and there is no plan to solve this imbalance of the urban system. The political and economic reasons for the imbalance of the urban system are: the first, land reforms hampered rural production and the village lost the ability to maintain its population, and it shaped rural- urban migration. Second, the development plans through special attention to some urban areas, such as Kermanshah metropolitan increased their attractions. And it caused the urban balance shuffle. Third, the war caused massive migration of frontier population to Kermanshah metropolitan.مقاله حاضر بهدنبال بررسی نظام شهری در استان کرمانشاه و دلایل شکلگیری آن است.[1] روش پژوهش «توصیفی تحلیلی» و فن گردآوری داده، بررسی اسناد (طرح جامع، مشاور شهر، سرشماری نفوس و مسکن، گزارشات سازمآنها و ادارات و سالنامههای آماری) است. یافتهها نشان میدهند: از سال 1335 تاکنون، پراکنش جمعیت نقاط شهری در آستانههای جمعیتی متوازن نبوده است. شهرهای متوسط بزرگ و شهرهای بزرگ میانی وجود ندارد. در تمام سرشماریهای پدیده نخست شهری در استان وجود داشته است و هم اکنون جمعیت شهر اول (کرمانشاه) 45/10 برابر شهر دوم (اسلامآباد) است. پراکنش خدمات در نقاط شهری با پراکنش جمعیت دارای همبستگی 99/0 درصد است. این بدان معناست که خدمات بر اساس جمعیت توزیع میشود و برنامهای برای برونرفت از عدم تعادل نظام شهری وجود ندارد. دلایل سیاسی و اقتصادی عدم تعادل نظام شهری عبارتند از: نخست، اصلاحات ارضی که شیوه تولید روستایی را با مشکل مواجه ساخت و توانایی نگهداشت جمعیت خود را از دست داد و مهاجرت روستا به شهر شکل گرفت. دوم، برنامههای توسعه از طریق توجه ویژه به برخی نقاط شهری مانند کلان شهر کرمانشاه جاذبه آنها را فزونی بخشیدند و با جذب جمعیت تعادل نظام شهری را برهمزد. سوم، جنگ تحمیلی سبب مهاجرت گسترده جمعیت مرزنشین کرمانشاه به کلانشهر کرمانشاه شد.<br /><br clear="all" /><br /><br />[1]. این جستار، تحلیلی مستخرج از دادههای پژوهشی است به کارفرمایی سازمان مدیریت و برنامهریزی استان کرمانشاه و دانشگاه رازی، که در سال 1396 بهسرانجام رسیده است.https://ipes.razi.ac.ir/article_1183_c7641aed94f6091b52e4cfaf39c6ba96.pdfدانشگاه رازیمطالعات اقتصاد سیاسی بین الملل2383-36021120190220The Rationalization Process in the Iran of the Constitutional Eraفرایند عقلانی شدن دولت و سیاست در ایران عصر مشروطه5580118510.22126/ipes.1970.1185FAامیرمحمدیدانشجوی دکتری اندیشه سیاسی. گروه علوم سیاسی، دانشکده حقوق و علوم سیاسی. دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات، تهران، ایرانکمالپولادیاستادیار گروه علوم سیاسی، دانشکده حقوق و علوم سیاسی، واحد چالوس، دانشگاه آزاد اسلامی، ایران.مجیدتوسلی رکن آبادیدانشیار دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات، تهران، ایرانسید علیرضاازغندیاستاد گروه علوم سیاسی، دانشکده حقوق، الهیات و علوم سیاسی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایرانJournal Article20190428The present study aims to understand how the process of rationalization had taken place in the Iran of the constitutional era. In the political philosophy, one of the most important conditions for a country to access to a rational society is the rationalization of its government and politics or the process of rationalization of government in three concepts. Substantial rationalization, voluntary rationalization, and bureaucratic and legal rationalization. The government in Iran only realized the importance of rationalization when the constitutional movement was formed. A movement that led to a break in the Iranian history and created a new chapter for it. Essentially, the three components of modern political economy, legal bureaucracy, and modern law have brought about a rational transformation of government in Iran. It is with this development that the government first emerged in a liberal and voluntary form and then took on bureaucratic, legal and substantive forms. What this study seeks to understand is how this rationalization took place despite the despotic government and rule of the social and economic relationships of pre-capitalist Iran. The method of this research is descriptive-analytical and it aims to answer the question of how the modernization of government in Iran started and continued.این تحقیق در صدد آنست که دریابد فرآیند عقلانیشدن دولت در ایران عصر مشروطه چگونه رخ داده است. یکی از مهمترین شروط در دسترسی به جامعۀ معقول در فلسفۀ سیاسی، عقلی شدن دولت و سیاست و یا فرآیند عقلانی شدن دولت در سه معناست. عقلیشدن جوهری، عقلی شدن ارادی و عقلیشدن بوروکراتیک و قانونی. دولت در ایران از هنگامی اهمیت عقلانیشدن را دریافت که جنبش مشروطه شکل گرفت، جنبشی که گسست در تاریخ ایران را رقم زد و فصل نوینی برای آن خلق کرد. اساساً سه مولفۀ اقتصادسیاسی مدرن، بوروکراسی قانونی و حقوق مدرن تحول عقلانی دولت را در ایران پدید آورده است. با آغاز این تحول است که دولت نخست در شکل لیبرال و ارادی پدیدار شد و سپس صورتهای بوروکراتیک- قانونی و جوهری به خود گرفت. آنچه این مقاله میکوشد تا آن را دریابد این است که این تحول عقلانیشدن چگونه با وجود دولت استبدادی و حاکمیت مناسبات اجتماعی- اقتصادی ایران پیشاسرمایه داری رخ داده است. روش این تحقیق توصیفی تحلیلی بوده و بر آنست تا مبتنی بر آن به این پرسش پاسخ داده شود که مدرنیزه شدن دولت در ایران چگونه آغاز و امتداد یافته است.https://ipes.razi.ac.ir/article_1185_c4f3cce8b4252ca1fb379167c1ea1fc6.pdfدانشگاه رازیمطالعات اقتصاد سیاسی بین الملل2383-36021120190220The Prophet Muhammad (PBUH) and the Sublime Management in Political Economyپیامبر اسلام(ص) و مدیریت تعالیبخش در اقتصاد سیاسی81104118610.22126/ipes.2019.1186FAسید امیر حسینبنی اشرافدانشجوی دکتری جامعه شناسی سیاسی، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایرانطهماسبعلی پوریانیاستادیار گروه علوم سیاسی، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایرانروح اللهبهرامیدانشیار گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایرانسجاددادفراستادیار گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایران000-0002-7467-4249Journal Article20190623 Every society, either primitive or civilized, is based on a political formation that requires to use an economic mechanism in order to survive. Throughout Jahiliyyah, this economic mechanism was based on the instrumental use of Mecca's geographical location as a commercial-religious region, and also based on the tribal economy with such factors as plundering, looting and so on. With the advent of Islam and the formation of an Islamic community under the leadership of the prophet Muhammad (PBUH), it was expectable that his newly-established system required economic mechanism, and also the economy of Jahiliyyah Arabs, which was primitive and mostly immoral, was not confirmed by Islam. Furthermore, going beyond this structure and replacing it with a new one was not possible economically. Thus, the present study aimed at presenting a theoretical framework to help better understand the prophet Muhammad's (PBUH) political-economy management as it opposed the political economy of early Islam. The prophet Muhammad's (PBUH) management was sublime and we can follow this sublimity in the objective idealism and make it more comprehensible and benefit from it as an acceptable model in political-economy management.هر جامعهای اعم از بدوی و مدنی، مبتنی بر یک شکلبندی سیاسی است که برای ماندگاری خود باید از یک ساز و کار اقتصادی بهرهمند باشد. این ساز و کار اقتصادی در زمان جاهلی بر استفاده ابزاری از موقعیت جغرافیایی مکه بهعنوان یک منطقه استراتژیک تجاری- دینی و نیز اقتصاد قبیله با مولفههایی چون غارت، غنیمت و... مبتنی بوده است. با ظهور اسلام و تشکیل جامعه اسلامی تحت رهبری حضرت محمد(ص) قابل انتظار است که نظام نوپای وی هم نیازمند بنیان و ساز و کاری اقتصادی بوده و اقتصاد اعراب جاهلی که بهصورت و سیرت در وضعیتی بدوی و عمدتاً غیراخلاقی قرار داشت، مورد تأیید اسلام نباشد. وانگهی عبور از این ساختار و جایگزینی آن با نظامی جدید از مبادی و مبانی اقتصادی هم ممکن نبود. لذا تحقیق حاضر به دنبال ارائه چارچوبی روشی برای فهم درستتر از مدیریت پیامبر(ص) در حوزه اقتصاد سیاسی و در رویارویی با اقتصاد سیاسی صدر اسلام است. رفتار مدیریتی پیامبر(ص) در مسیر تعالیبخشی است و ما میتوانیم این تعالیبخشی را در مفهوم امروزی ایدئالیسم عینیگرا پی گرفته و قابل فهم نماییم و امروزه نیز بهعنوان الگویی قابل قبول در مدیریت اقتصاد سیاسی از آن بهرهمند شویم.https://ipes.razi.ac.ir/article_1186_6cc645c16a626222c9a87ad5ada033a4.pdfدانشگاه رازیمطالعات اقتصاد سیاسی بین الملل2383-36021120190220The Impact of Neo-Liberal Economic Policies
on Egyptian Foreign Policy Towards Israelتأثیر سیاستهای اقتصادی نولیبرال بر جهتگیری سیاست خارجی مصر در قبال اسرائیل105128118710.22126/ipes.2019.1187FAامیر محمدحاجی یوسفیدانشیار علوم سیاسی و روابط بین الملل دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایران0000-0001-8795-5018شیمانیک پوردانش آموخته کارشناسی ارشد مطالعات منطقه ای دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایرانJournal Article20190421The Arab Spring in Egypt which started at the end of 2011 and led to the fall of the regime of Hosni Mubarak heralded new changes in this country`s domestic and foreign politics. By coming to power of Mohammad Morsi of the Muslim Brotherhood who supported the cause of the Palestinian people and was therefore in drastic opposition to the Israeli occupation of Palestine, it was expected that the Egyptian-Israeli relations would be deteriorated if not interrupted. This expectation, however, was not fulfilled. Thus a major question comes to mind as why the relationship, particularly the security arrangements, with Israel of post-Mubarak Egypt under the new Muslim Brotherhood government was not deteriorated or even interrupted? This article seeks to answer this question using a political economy theoretical approach especially the Neo-Gramscian theory. Our main argument is that the Egyptian integration into the global neo-liberal economic order, particularly its dependence on the financial support from International Monetary Fund, the World Bank, and the United State Treasury, were the main factors shaping the continuity of the Egyptian policy towards Israel.مصر یکی از کشورهای مهم عربی است که تحولات در سیاست داخلی و یا خارجی آن میتواند تبعات عمدهای برای منطقه خاورمیانه داشته باشد. تحولات داخلی مصر و شکلگیری جنبش مخالف فراگیر در بدو مبارزات سال 2011. م که موجب استعفای حسنی مبارک و به قدرت رسیدن محمد مرسی از اخوان المسلمین با هویت مبارزه با «دگر» صهیونیستی شد، نشانگر آغاز مرحله جدیدی در حیات سیاسی این کشور بود، که میتوانست ساختار و فضای سیاسی داخلی و جهتگیریهای سیاست خارجی آن کشور را با دگرگونیهایی روبهرو کند. انتظار میرفت مصر در روابط خود با اسرائیل تجدید نظر کند، اما دولت اخوانی مصر در قبال اسرائیل همان سیاستهای دولت پیشین را اتخاذ کرد. لذا سوال مهم آن است که به رغم تحولات داخلی این کشور در چارچوب بهار عربی و قدرتگیری اخوان المسلمین، چرا این کشور تغییری در مناسبات خود با اسرائیل ایجاد نکرد؟ در این نوشتار نگارندگان سعی دارند با استفاده از رهیافت اقتصاد سیاسی و بهطور مشخص نظریههای انتقادی و بهطور خاص نظریههای گرامشینی به شناسایی محدودیتهای ساختاری رفتار دولت در سطح ملی و بینالمللی، بپردازند و به چرایی عدم تغییر در سیاست خارجی مصر در این چارچوب پاسخ دهند. بدین ترتیب فرض بر آن است که ادغام مصر در جهانی شدن اقتصادی نولیبرال تحت سلطه نهادهای مالی بینالمللی شامل صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی و وابستگی به کمکهای اقتصادی آمریکا مهم ترین عامل عدم تغییر سیاست خارجی مصر در دوران مرسی، به ویژه تداوم روابط با اسرائیل است.https://ipes.razi.ac.ir/article_1187_584d87951e088f3e5bffa9ee25b7e233.pdfدانشگاه رازیمطالعات اقتصاد سیاسی بین الملل2383-36021120190220Globalization, Cultural Transformation and
Export Oriented Policy in Developing Countriesجهانیشدن، تحول فرهنگی و سیاست توسعه صادرات در کشورهای درحال توسعه129156118810.22126/ipes.2019.1188FAسامانفاضلیدانشجوی دکتری گروه علوم سیاسی و روابط بین الملل ، دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دانشگاه علامه طباطبایی، تهران، ایرانمحمد سعیدنامداری مقدمدانش آموخته کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایرانمقدادگنجیدانش آموخته کارشناسی ارشد روابط بین الملل، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایرانمرضیهکریمیدانش آموخته کارشناسی ارشد روابط بین الملل، دانشگاه گیلان، گیلان، ایرانJournal Article20190423Globalization is a concept which is used to describe a series of fundamental interrelated changes at the global level. This phenomenon, on the one hand, has led to the compression and getting close of different areas of human life and the collapse of previous boundaries in all domains, and followed by the influence of different political, economic and cultural sections on each other in the global arena, on the other hand. Today, becaause of the revolution in information and communication technology, the effects of globalization in the cultural sector, especially in developing countries, have become more evident, so tht It has led to the formation of a consumerist, individualist and selective culture at the global level. This new culture, in turn, has affected other areas, including politics and economics, and their confluence, economic policy of governments. Accordingly, the purpose of this paper is to attempt to understand these cultural developments and its implications for the economic policy of the governments, especially in developing countries. The main question of the research is, what is the relationship between the cultural transformation caused by the globalization and economic policy of the governments in developing countries? In response to this question, the hypothesis is that the cultural transformation resulting from globalization by bringing up new demands and requirements, would lead the economic policy of the state towards market-oriented and extrovert economics patterns, in order Coordination with those developments and responding to new demands and requirements. This pattern is export oriented strategy for developing countries. In this paper, the method of research is descriptive-analytic and the library method has been used for collecting data.جهانیشدن مفهومی است که برای توصیف یک رشته تحولات اساسی مرتبط به هم در سطح جهانی بهکار میرود. این پدیده، از یک طرف، باعث به همفشردگی و نزدیک شدن عرصههای مختلف زندگی انسآنها و فروپاشی مرزهای پیشین در همه حوزهها شده و از طرف دیگر، تأثیرگذاری بخشهای مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را بر یکدیگر در عرصه جهانی به دنبال داشته است. امروزه تحتتأثیر انقلاب فناوری اطلاعات و ارتباطات، تاثیرات جهانیشدن در بخش فرهنگی بهویژه در کشورهای در حال توسعه نمود بیشتری یافتهاست بهگونهای که منجر به شکلگیری یک «فرهنگ مصرفی فردگرایانه و گزینشگر» در سطح جهانی شدهاست. این فرهنگ جدید، بهنوبه خود، سایر عرصهها از جمله سیاست و اقتصاد و حوزه تلاقی آنها یعنی سیاستگذاری اقتصادی دولتها را نیز تحتتأثیر قرار داده است. بر این اساس، هدف این مقاله تلاش در جهت فهم این تحولات فرهنگی و پیامدهای آن برای سیاستگذاری اقتصادی دولت به ویژه در کشورهای در حال توسعه است. سئوال اصلی پژوهش این است که چه نسبتی بین تحولات فرهنگی ناشی از جهانیشدن و سیاستگذاری اقتصادی دولت در کشورهای در حالتوسعه وجود دارد؟ در پاسخ به این پرسش، این فرضیه مطرح میشود که تحولات فرهنگی ناشی از جهانیشدن، با طرح مطالبات و نیازهای جدید، سیاستگذاری اقتصادی دولت را به سمت الگوهای بازارمحور و برونگرایانه، به منظور هماهنگی با آن تحولات و پاسخ به مطالبات و نیازهای جدید، سوق داده است. این الگو برای کشورهای درحالتوسعه راهبرد توسعه صادرات میباشد. در این مقاله، روش پژوهش توصیفی-تحلیلی بوده و برای گردآوری دادهها از روش کتابخانهای استفاده شده است.https://ipes.razi.ac.ir/article_1188_bfb5182cc6c61140f49dba89a4cdfd38.pdfدانشگاه رازیمطالعات اقتصاد سیاسی بین الملل2383-36021120190220China's New Silk Road Initiative: Opportunities and Threats for Iran, Pakistan and Kazakhstanابتکار جاده ابریشم نوین چین؛ فرصتها و تهدیدها برای ایران، پاکستان و قزاقستان157186118910.22126/ipes.2019.1189FAدانیالرضاپوردانشجوی دکتری روابط بین الملل، دانشگاه گیلان، گیلان، ایرانرضاسیمبراستاد گروه علوم سیاسی و روابط بین الملل، دانشگاه گیلان، گیلان، ایرانJournal Article20190504One Belt One Road initiative of China is the most important megaproject of international political economy in the current situation. With this plan, China pursues major goals in terms of economic growth, especially energy security, expanding its influence in various regions, access to global markets, as well as creating more cost-effective communication and transportation. The idea is to facilitate the supply of energy, goods, and bring the various parts of the globe closer to China. The present paper focuses on explaining the opportunities and challenges of cooperation between Iran, Pakistan, Kazakhstan, and China by relying on qualitative research methods such as document observation and analysis. In this regard, the main research question is what opportunities and challenges do the New Silk Road initiative have for Iran, Pakistan and Kazakhstan as a foreign policy strategy of China? In response, the hypothesis raised to this question is that this initiative, in addition to playing an influential role for the future of these three countries, could have consequences for these countries: In terms of opportunities for developing and deepening these countries' relations with China: capacity building for regional dominance, simultaneous interaction with East and West, diversification of onshore and offshore routes, diversification of energy import bases, provision, facilitation and enhancement of energy transmission security for suppliers and consumers and in terms of consequences: China's dominance over the geoeconomic structure of the countries of Iran, Pakistan and Kazakhstan and intensification of competition between Russia, India and the US in the region.ابتکار یک کمربند – یک جاده چین مهم ترین مگاپروژه اقتصاد سیاسی بینالمللی در شرایط کنونی است. چین با این طرح، اهداف بزرگی را در زمینه رشد اقتصادی، به خصوص امنیت انرژی، گسترش حوزة نفوذ و تأثیرگذاری در مناطق مختلف، دسترسی به بازارهای جهانی و نیز ایجاد راههای ارتباطی و حملونقل مقرون به صرفهتر دنبال میکند. این ایده به دنبال تسهیل و تأمین انتقال انرژی، کالا و نزدیکگردانیدن نقاط مختلف کرة خاکی به سوی کشور چین است. مقاله حاضر معطوف به تبیین فرصتها و چالشهای همکاری ایران، پاکستان، قزاقستان و چین در قالب این ابتکار با اتکا به روشهای کیفی پژوهش همچون مشاهده و تحلیل اسناد است. در این راستا پرسش اصلی تحقیق اینگونه مطرح میشود که ابتکار جاده ابریشم نوین به مثابه راهبرد سیاست خارجی چین چه فرصتها و چالشهایی برای ایران، پاکستان و قزاقستان به وجود آورده است؟ در پاسخ باید گفت که ابتکار جاده ابریشم به واسطه قدرتیابی سیاسی- اقتصادی چین در عرصه بینالمللی در بخش اقتصادی موجب توسعه و تعمیق روابط تجاری اقتصادی کشورها با یکدیگر، بهرهمندی ایران، پاکستان و قزاقستان از این ابتکار بهعنوان فرصتی برای ارتقای جایگاه در اقتصادی جهانی، ایجاد مسیرهای مختلف خشکی و دریایی و متنوعسازی مبادی واردات انرژی، تأمین، تسهیل و افزایش امنیت انتقال انرژی برای عرضهکنندگان و مصرف کنندگان در جهت تأمین منافع متقابل شده است. در بخش سیاسی، ظرفیتسازی برای برتری منطقهای، تعامل همزمان با شرق و غرب، تلاش برای ایجاد ثبات در کشورهای مستعد ناامنی و افزایش آزادی عمل در صحنه بینالمللی را برای این سه کشور به وجود آورده است. در ذیل چالشها محورهایی همانند تفوق چین بر ساختار ژئواکونومی کشورهای ایران، پاکستان و قزاقستان و تشدید رقابت روسیه، هند، آمریکا در منطقه را نیز به همراه داشته است.https://ipes.razi.ac.ir/article_1189_7ba86bd6e9c2d465ea542a02c88ec8c7.pdfدانشگاه رازیمطالعات اقتصاد سیاسی بین الملل2383-36021120190220Assessing the Impact of Unconventional Shale Hydrocarbon Resources on Changing US Strategy
in the Middle East by Using Correlation Methodارزیابی تأثیر منابع غیرمتعارف هیدروکربنی شیل بر تغییر راهبرد آمریکا در خاورمیانه با استفاده از روش همبستگی187220119010.22126/ipes.2019.1190FAبهروزنامداریدانشجوی دکتری روابط بین الملل، گروه روابط بین الملل، دانشکده حقوق، الهیات و علوم سیاسی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات، تهران، ایرانکیهانبرزگردانشیار گروه روابط بین الملل، دانشکده حقوق ،الهیات و علوم سیاسی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات، تهران، ایرانسید عبدالعلیقواماستاد گروه علوم سیاسی، دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایرانJournal Article20190513The Arab revolutions that broke up in the Middle East in 2011 and the American inaction in stopping the chain of these revolutions and Also, imposing oil sanctions on Iran without fear of rising oil prices indicated that technological developments and increasing the volume of production from unconventional sources of shale oil and gas in the United States have challenged the importance of the Middle East and the Persian Gulf in American's economy and have led to a shift in US security policies in the region. In order to assess these changes, In this paper, the effect of the shale revolution and the expansion of oil and gas production from its unconventional hydrocarbon resources on US foreign policy in the Middle East, with an emphasis on the Persian Gulf, based on the definition of three major indicators: diplomacy, economics and military in US foreign policy and use the correlation method is evaluated. The results of the research show that as much as shale oil production has been added to US oil production, the US strategy from active balance and intervention in Middle East has changed into an offshore balance policy and so the possibility of conflicts between regional powers has increased.رفتار ایالات متحده در جریان انقلابهای بهار عربی در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا و همچنین تحمیل تحریمهای نفتی علیه ایران بدون هراس از افزایش قیمت نفت، همزمان با آغاز تولید گسترده از منابع شیل نفت و شیل گاز آن کشور، نشاندهنده به چالش کشیده شدن درجه اهمیت خاورمیانه و خلیجفارس در اقتصاد و سیاست آن کشور و در نتیجه تغییر در سیاستهای امنیتی آمریکا در این منطقه است. در این مقاله میزان تأثیر انقلاب شیل در صنعت نفت و گاز و گسترش حجم تولید نفت و گاز از منابع نامتعارف هیدروکربی آن کشور بر سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه با تاکید بر خلیجفارس، بر مبنای تعریف سه شاخص عمده: دیپلماسی، اقتصادی و نظامی در سیاست خارجی آمریکا و استفاده از روش همبستگی در بستر نرم افزار SPSS، مورد ارزیابی قرار میگیرد. نتایج پژوهش نشان می دهد که هرچه برحجم تولید نفت و گاز از منابع شیل آمریکا افزوده شده راهبرد ایالاتمتحده از سیاست موازنه فعال و مداخله مستقیم در تحولات خاورمیانه، به سیاست موازنه از راه دور و عدم مداخله مستقیم روی آورده که این تغییر راهبر با باز نمودن دست قدرتهای منطقه ای برای ایجاد چالش با همسایگان سبب افزایش منازعات بین قدرتهای منطقه ای شده است.https://ipes.razi.ac.ir/article_1190_320a60584a5db2dc47743a3430c3ad1a.pdf