سخن سردبیر

سخن سردبیر

چکیده

برخی وقایع را می ­توان رخداد دوران ­ساز تلقی نمود. چنین تحولاتی کلیۀ مناسبات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خرد و کلان زمانۀ خود را دست‌خوش دگردیسی می ­سازند. جهانی‌شدن با به صحنه آوردن فناوری­ های نوین و نیز مناسبات پولی، مالی، تولیدی، تجاری، سیاسی و فرهنگی ملازم آن، یک رخداد محسوب می­ شود. همگان در متن کلیت یاد شده قرار گرفته­ اند. جهانی‌شدن، چه به‌مثابۀ پروژه­ ای برنامه­ ریزی شده و برآیند تکامل سرمایه جهانی در فاز جدید گسترش آن تلقی شود یا پروسه ­ای برآمده از تطور تجربه و دانش بشری، با امر محلی پیوند یافته و آن را دست‌خوش از جاکندگی و بی­ قراری نموده است. خلق مفاهیم و اصطلاحاتی نظیر جامعه پساصنعتی، جامعه شبکه‌ای، وضعیت پسامدرن، عصر اطلاعات و ارتباطات، پسافوردیسم، نظام نوین جهانی و... تکاپوی علوم اجتماعی برای مفهوم‌سازی جهانی‌شدن از زوایای مختلف بوده است.
     با این حال واقعیت آن است که نظریات و پویش­ های علمی رایج، به­ ویژه تحقیقات علوم اجتماعی به‌جهت تنگناهای متدلوژیک، معرفت شناسانه و هستی شناسانه، برای مفهوم‌سازی جهانی‌شدن و آثار و تبعات آن در سطح جهانی و محلی با نوعی زمان‌پریشی و نابهنگام بودن مواجه است. رخداد اقتصادی، سیاسی، تکنولوژیک و فرهنگی یاد شده، از بسیاری روایت ­ها و رهیافت‌های علمی موجود جهانی اعتبارزدایی نموده است. کما اینکه بسیاری از ساختارها و نهادهای متولی بهبود حیات شهروندان را سردرگم و ناکارآمد ساخته است. این چالش به طریق اولی در خصوص جامعه ایرانی و نظام آکادمیک آن در مواجهه با جهانی‌شدن صدق می­ کند. نهاد علم در ایران به­ ویژه فرآیند آموزش و پژوهش­ علوم اجتماعی برای مفهوم­ سازی تحولات نوظهور، آماده‌سازی نیروی انسانی و پیوند یافتن با حوزه سیاست‌گذاری و اقناع نهاد سیاست به درک و عمل در چارچوب اقتضائات جهان جهانی شده، دچار تأخر فرهنگی است. ذهن و زبان انسان ایرانی در حوزه فکر و اجرا، به‌ویژه انسان دانشگاهی و مراکز و نهادهای تخصصی کشور چندان از گسست یاد شده به تأمل واداشته نشده است. برآیند این مهم، تأخیر در تدارک لوازم، سازمان، مرزبندی، کارگروه‌ها و ابزارهای تحقیقاتی ملازم فهم تحولات نوین اقتصاد سیاسی جهانی است.
     در این راستا پرسش­ های پیش‌رو را می‌بایست جدّی تلقی نموده و گفتگو و تضارب آراء را تا دستیابی به اجتماع علمی و توافقی حول پاسخ به آنها دامن زد: اینکه تولیدات علمی کشور به ­ویژه در حوزه علوم اجتماعی با چه چیزی نسبت برقرار می­ کنند؟ آیا اساساً به‌چیزی ربط دارند یا غالباً در چارچوب مشغله­ های آکادمیک و کنشگری بازیگران آموزش و پژوهش در میدان دانشگاه معنا و مفهوم پیدا می­ کنند؟ مسائل اصلی تعیّن بخش حیات جامعۀ ایرانی در سطح ملی، منطقه­ای و جهانی کدامند؟ الگوی تعامل نیروهای اجتماعی دست‌اندر کار عرصه اقتصاد سیاسی کشور چگونه است؟ چه مسائلی در دستور کار و نظام ترجیحات این نیروها قرار دارد؟ در فرآیند سیاست‌گذاری توسعه ­ای محلی و ملی، امر سیاسی مقدم است یا امرسیاستی؟ چرا بسیاری از چالش ­های جامعه در حوزه فقر، بیکاری، حاشیه نشینی، نابرابری، کارآمدی نهادی، پایداری محیطی، ضعف تکنولوژی و... در کشور چندان به‌دستور کار تحقیقات علوم اجتماعی تبدیل نشده و موضوع گفتگوی علمی، نظریه­ پردازی و محور تعامل جامعه و دانشگاه قرار نمی­ گیرد؟ چرا هر رشته، دانشگاه، دانشکده، گروه و عضو هیأت‌علمی جدا و منفک از بقیه راه خود را می­ رود و پیوندها با یکدیگر و به طریق اولی با جهان واقعی دچار گسست است؟ نسبت تحقیقات علوم اجتماعی در ایران با اجتماع علمی فراملی برای مواجهه با مسائل مبتلا به چگونه است؟
     به‌نظر می رسد تأخر یاد شده قبل از هر چیز به نوع مواجهه و فهم ما از مسایل ناشی  می­شود. برخی واقعیات پایدار و عمیق، اساساً به مسأله و پروبلماتیک علم در کشور تبدیل نشده ­اند. به‌طبع، تأخیر تمرکز بر چنین مسائلی و امتناع در توافق ملی پیرامون آنها، نخستین تنگنای ما در سطح ملی و در مواجهه با ساختار معرفتی و عینی قدرت در سطح جهانی است. روندها و رخدادهایی نظیر تعریف مفهومی پیشرفت یا توسعه، عدالت، کارآمدی، فلسفه تکنولوژی، سرمایه‌ خارجی، سیاست ملی انرژی، امنیت ملی، سیاست قومی، جهانی‌شدن و... فرجام پیشرفت و تعالی جامعه را رقم می‌زند. زبان مشترکی لازم است که در تعامل اندیشه و آراء صاحب ­نظران در سطح ملی پیرامون چیستی علم در حوزه­ های یاد شده شکل گرفته و هم‌زمان دغدغه برقراری پیوند با آنچه در سطح جهانی در جریان است را در دستور کار قرار دهد.
     دستور کار ایدئولوژی لیبرال جهانی کماکان تشویق همگان به انحاء مختلف جهت الگوبرداری توسعه ­ای از نسخه تجربه شده غرب است. اما واقعیت آن است که نه کسانی که چنین دنباله‌روی را در پیش گرفته‌اند، به آمال خود رسیده ­اند و نه اساساً چنین تجربه ­ای برای ج.ا.ا میسر و مطلوب است. مقوله پیشرفت متوازن از یک­سو و کنشگری در هندسه نوین قدرت جهانی از دیگر سو، لوازم، صورت ­بندی و تمهیدات خاصی می‌طلبد که می‌بایست با دغدغه و جدّیت به آن اندیشید. گفتگو و توافق بر سر مفصل‌بندی نظری و ترمینولوژی‌ای لازم است تا فهمی عمیق و پیچیده از تحولات دوران‌ساز کنونی پیش­رو قرار دهد و با شکل دادن به دستور کار تحقیقاتی و سیاست‌گذاری توسعه­ ای مراکز و نهادهای فکری و اجرایی، مقدمات گفت‌وگو و تعامل نظام دانایی و توانایی کشور در سطح ملی و با جریان جهانی را از منظری بومی و به مقتضای ذهن و عمل جامعه ایرانی، فراهم آورد.
     تحقیقات علوم اجتماعی و نیز فرآیند تصمیم­ گیری و اجرا در کشور می‌بایست با زندگی روزمره مردم نسبتی برقرار نموده و در ارتقای حیات شهروندان ایرانی سهیم باشد. گرفتار شدن دانشگاه و انسان دانشگاهی به مشغله­ های آکادمیک خود راه­گشا نیست. رهایی جامعه از تنگناهای توسعه ­ای آن مستلزم رهیافتی جامعه محور در حوزه فکری و اجرایی است. تعامل و درهم تنیدگی این دو جهت شناسایی و اولویت ­بندی مسائل، تبیین آنها و تدوین گزین ه­های سیاستی تعیین‌کننده است. گام نخست، به عرصه آگاهی مربوط است. فهم مسائل اساسی، چالش‌ها، فرصت­ ها، مقدورات و مخدورات جامعه نقطه عطفی است که زمینه برون­ رفت جامعه از وضعیت پروبلماتیک توسعه­ ای موجود را فراهم می­ آورد. این مهم مستلزم روزآمد نمودن برنامه تحقیقاتی علم در ابعاد مختلف آن از جمله علوم اجتماعی در کشور است. برنامه ­ای که مقدمات ارتقای اقتصاد، سیاست و فرهنگ جامعه را به‌منظور جلوگیری از گسست در مواجهه با فرآیندهای تکنولوژیک، فرهنگی، اقتصادی و پولی ـ مالی جهانی مهیا سازد و مقدمات تدوین و تحقق الگویی از پیشرفت مبتنی بر الزامات و اقتضائات اقتصاد سیاسی فرهنگی کشور را فراهم آورد. کانون دغدغه نشریه مطالعات اقتصاد سیاسی بسترسازی نقد و نظریه ­پردازی در این راستا است.