سخن سردبیر

سخن سردبیر

چکیده

از آموزه رخداد (Doctrine of Event) به­ مثابه یک دگرگونی و نقطه عطفی یاد می­ شود که زمینه گذار و گسست از وضع موجود را فراهم می ­سازد. رخدادها به جهت آثار دگرگون ­کننده و برسازندۀ خود، به چارچوب­ ها، طرز تلقی­ ها، فرهنگ­ ها، روابط و مناسبات نوینی می ­انجامند؛ بر این اساس فهم ماهیت، ابعاد و پیامدهای آن­ها بسیار حائز اهمیت است. به تعبیر دلوز مفهوم­ سازی رخدادها ما را قادر می سازد تا از فرآیندها و نیروهای تعیین­ کننده، اعم از آن­هایی که مترصد پیشرفت یا در صدد توقف و ممانعت از توسعۀ آن­ها هستیم، آگاهی یابیم (Patoon,2015).
    یکی از رخدادهای زمینه­ ساز گسست هستی­ شناسانه در سطح جهانی که طی نیم قرن اخیر به وقوع پیوسته است، گذار از اقتصاد سیاسی بین ­الملل به اقتصاد سیاسی جهانی است. تحول یادشده را از جهات مختلف و با تساهل می ­توان به­ مثابه یگانه رخداد سرنوشت ­ساز زمانۀ ما تلقی کرد. اگرچه پایه­ گذاری و ورود به نظم نوین در لحظه ­ای خاص تحقق نیافته که بتوان قبل و بعد از آن را به ­خوبی از هم متمایز کرد؛ اما بر شمردن پاره ­ای از مختصات دو نظم اقتصادی- سیاسی یادشده می ­تواند گویای تحول بنیادین و به اصطلاح گسست پارادایمیک (Paradigm Shift) ساختار قدرت و ثروت جهانی باشد.
    مفصل­ بندی اقتصاد سیاسی بین ­الملل مبتنی­ بر نوع خاصی از سلسله مراتب و موازنه نیروها در حوزه اقتصاد، سیاست و فرهنگ بود که با عناوینی از جمله نظم آمریکایی (Pax Americana)، نظم کینزیسم- فوردیسم، نظم دولت­ محور، نظم جنگ سرد و ... می ­توان آن را مفهوم ­سازی کرد. متقابلاً ساختار اقتصاد سیاسی جهانی را با تعابیری نظیر نظم پساجنگ سرد، نظم پساهژمون، پسافوردیسم، نظم جهانی شده، پساجهانی شدن و ... بازنمایی می­ گردد. در چارچوب نظم حاکم بر دورۀ جنگ سرد یا اقتصاد سیاسی بین­ الملل، مناسبات تولیدی، تجاری، پولی- مالی و سیاسی - امنیتی حول کنشگری دولت و ساختارهای ملی و بین ­الدولی رقم می­ خورد. در این راستا دولت ­ها و به­ ویژه انواع قدرتمند آن و در رأس آن­ها ایالات متحده در جایگاه طلایه ­دار یا هژمون نظم بین ­المللی یادشده عمل می ­کردند و سلسله مراتب قدرت و ثروت جهانی در پرتو کنشگری این کشور و متحدان و شرکای دولتی ردۀ دوم و سوم آن سامان می­ یافت.
    مجموعه­ ای از عوامل و متغیرها، پایه­ های مادی (Material) و معرفتی (Ideational) نظم یادشده را از دهه 1970 به چالش گرفته و مقدمات گذار و گسست از ساختار قدرت اقتصادی- سیاسی مذکور در سطح جهانی را فراهم ساخت. تکوین اقتصاد سیاسی جهانی به مثابه یک ساختار اقتصادی – اجتماعی نوین، نظامی نو از مفاهیم، گزاره ­ها، چارچوب ­های فکری و به­ تبع آن سیاست­ گذاری و اقدام را پیش رو قرار می ­دهد. بالتبع کنشگری در مناسبات و روابط نوین اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جهانی مستلزم درک و انضمامی کردن آن­ هاست. مهم­ترین خصیصه تحول یادشده پیچیدگی و درهم­ تنیدگی ساختارهای اقتصاد سیاسی جوامع بشری در قالب زنجیره جهانی (Global chain) است. برآیند زنجیره مذکور ادغام ساحت­ های فکری و عملی، فروریزی مرزبندی ­های تصنعی در حوزه اندیشه و عمل و به تعبیر دلوزی قلمروزدایی و بازقلمروگرایی نوین در قالب ادغام امر محلی و امر جهانی است.
    در زنجیره نوظهور قدرت، ثروت و معنا، موقعیت استعلایی دولت در تعین­ بخشی به روندها و رویدادها از آن گرفته شده و شمار روزافزونی از کنشگران محلی و فروملی، تا منطقه ­ای، فراملی، بین ­المللی و جهانی در کنار دولت ­ها و به موازات آن­ها در قبض و بسط تحولات سهیم شده ­اند. تالی منطقی این مهم به لحاظ ایجابی در خصوص چگونگی حصول به توسعه و تعادل حیات جامعه بشری و نیز از جهت سلبی در ظهور و  بروز طیف گسترده­ ای از تهدیدات و فجایا که در مواردی توسط بازیگرانی غیر از دولت ­ها نظیر شبکه­ های تروریستی و مافیایی بر جامعه جهانی تحمیل می­شود، کاملاً متفاوت از قبل است.
    در ساختار اقتصاد سیاسی جهانی و در تعامل دولت – جامعه، دیگر سخن از دولت­ های قوی (Strength States) در مقابل دولت ضعیف (Week States) نیست؛ بلکه مقوله دولت­ های هوشمند و نافذ (Shrewd States) در مقابل دولت­ های زمان ­پریش یا خواب ­آلود و ناهشیار (Sleepy States) کاربرد یافته است؛ تفکیک دولت ­ها به قوی و ضعیف بر مبنای گفتمان وستفالیایی، سرزمینی، ارضی و مرزی، مکانی، مکانیکی، اراده ­گرا و در بستر متافیزیک فلسفی مدرن از قدرت، دولت، توسعه، امنیت و تهدید مفصل­ بندی گردیده است. (دانش نیا،1387 و خالقی،1382). در این راستا مواجهه با مسایل و چالش­ ها نیز عموماً با عِدّه و عُده نظامی، اجبار­آمیز و بر مبنایی فیزیکالیستی صورت می ­گیرد. در مقابل، موقعیت ­یابی در مناسبات و روابط حاکم بر اقتصاد سیاسی جهانی مبتنی ­بر محاسبات کوانتومی، سایبرنیتک و بر پایه فضا- زمان است. در پرتو همین تحول است که در اقتصاد سیاسی جهانی، پایه ­ها و بنیان ­های مشروعیت دولت صرفاً بر توانمندی نظامی و اقتصاد سرزمینی نبوده و پاره­ ای از دولت­ ها با آگاهی از این مقولۀ مهم، ثبات و مشروعیت خود را در تعامل با ساختارهای نوین قدرت (علم، فن­ آوری، تولید، مالیه، امنیت) برای حصول به رفاه و تضمین تعلق خاطر شهروندان به مجموعه نظام سیاسی تعریف کرده ­اند.
    نکته آن است که بدون کنش در فضای جهانی و مجهز شدن به ابزارهای متناسب آن، چنین آرمانی برای دولت ­ها تحقق ­پذیر نیست. واقعیت آن است که  بخش عمده ­ای از بحران­ ها و پیچیدگی­ های توسعه و بی­ثباتی در سطوح ملی، منطقه ­ای و جهانی را در اقصی نقاط دنیا نیز می ­بایست در چارچوب تحول اخیر در ساختارها و سرشت قدرت جهانی و درک قواعد بازی یادشده یا متقابلاً کج فهمی و فقدان درک از دگردیسی مذکور توسط دولت ­ها جست­ وجو کرد.
   درک رخداد یادشده و چگونگی مواجهه با آثار دگرگون­ ساز آن بر مناسبات قدرت و ثروت و بازتعریف الگوی تعقیب منافع و اهداف، اختصاص به جوامع غربی و غیر غربی ندارد. کنشگران نظام اقتصاد جهانی اعم از دولت­ ها و بازیگران غیر دولتی در این راستا به دو دسته تقسیم می­ شوند. گاهی در جهان پیشرفته و توسعه ­یافته می ­توان دولت­ هایی را مثال زد که کماکان به مسیر کلاسیک قدرت و نظم وابستگی و چسبندگی داشته و در بازاندیشی ساختارهای فکری و اجرایی خود برای کنشگری در نظم نوظهور دچار تأخیر هستند. تأمل در تاریخ مداخلات نظامی مخاطره ­آمیز و پرهزینه ایالات متحده در خاورمیانه و ناتمام رها کردن طرح مبارزه با تروریسم، بسط دموکراتیزاسیون و اصرار بر اتصال ساختارهای منطقه به اقتصاد آزاد با زور اسلحه و پول نشان می ­دهد که زمان ­پریشی و عدم درک درست اقتضائات نوین اقتصاد سیاسی جهانی محدود به سیاست­ گذاری توسعه و امنیت در جهان در حال توسعه نیست.
    درک سطحی آمریکایی ­ها از پیچیدگی اقتصاد سیاسی- فرهنگی جوامعی نظیر عراق، افغانستان و ایران در قالب سیاست­ مداخله و تحریم، تشدید مرزبندی آمریکایی ­ها در مقابل مهاجران مکزیک با احداث دیوار یا انکار باورنکردنی بیماری مهلک کرونا و آثار و پیامدهای اقتصادی – اجتماعی آن توسط دونالد ترامپ و تشکیلات وی تا مدت­ها، نشانی از تأخیر در فهم ساختارهای نوین قدرت، ثروت، امنیت، تهدید و کنشگری در اقتصاد سیاسی جهانی را در این کشور پیشرفته بازتاب می ­دهد. واکنش توأم با عصبانیت آمریکا به تحولات برخی قدرت ­های نوظهور نظیر ژاپن و چین یا خروج شتاب ­زده از افغانستان و احتمالاً عراق و سوریه در ایام پیش­رو حکایت از مقاومت این کشور در مقابل تغییرات نوظهور یا تلاش سرآسیمه برای انطباق با اقتضائات نوین قدرت و ثروت و مکان­ یابی خود در اقتصاد سیاسی جهانی دارد.
    واقعیت ملموس پیش­روی جامعۀ بشری آن است که بحران­ ها و تهدیدات زمانه کنونی اعم از مهاجرت، تروریسم، گسترش بیماری ­های همه ­گیر یا فرصت­ های موجود در حوزه انباشت ثروت و دستیابی به رفاه و توسعه متوازن به دلایل مختلف از جمله ظهور فن­ آوری اطلاعات، اقتصاد دانش ­بنیان و ... مرز و مقیاس نمی­ شناسد و بنابراین نمی­ توان «دون­کیشوت»­وار به مواجهه آن­ها رفت. متقابلاً بازیگرانی در جهان غیر غرب یا درحال توسعه را می­ توان مثال زد که در بستر نوین اقتصاد جهانی با هوشمندی و چابکی مقدمات ارتقای جایگاه خود در سلسله مراتب قدرت جهانی را فراهم کرده ­اند. اگرچه تأمل بر اوضاع و احوال مخاطره­ آمیز کشورهایی نظیر عراق، سوریه، لیبی، لبنان و اخیراً افغانستان و ترکیه نشان می ­دهد که مقوله نابهنگامی سازماندهی ساختارها و ابزارها و تشکیلات دولت در این منطقۀ بحران ­زده بسیار بیشتر از انواع غربی بیداد می­ کند و این مهم می ­تواند در از دست رفتن فرصت­ های توسعه ملی و منطقه ­ای در این بخش از جهان تأثیرگذار و بازگشت ­ناپذیر باشد.
    شوربختی آنجاست که برخی از نظام ­های سیاسی یادشده نظیر افغانستان در مواجهه با جهان سیّال، رقابتی و به ­شدت متراکم کنونی به الگویی از سازماندهی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی روی می ­آورند که با وجود سخت بودن پیش ­بینی­ پذیری تحولات اجتماعی جوامع، از اکنون می­ توان ویرانه­ های برخاسته از ناکارآمدی الگوهای یادشده را طی سالیان آینده تخمین زد. فعال شدن طیفی از نیروهای اجتماعی و تکوین ساخت قدرت که فاقد حداقل تمهیدات لازم برای کنش و رعایت قواعد بازی در دنیای نوین ارتباطی- اطلاعاتی بوده و کماکان از گردونه یادشده تنها منطق اسلحه و زور را در مواجهه با مسایل دنبال می­ کنند. پر واضح است که چنانچه منطق یادشده راهگشا و اثربخش بود، دست­ کم آمریکایی­ ها به­ عنوان دارندگان پیشرفته­ ترین مدارهای سخت قدرت پاسخی درخور در تحقق آمال خود در افغانستان و عراق دریافت کرده بودند.
    فرجام بحث آنکه سرشت دولت ­داری در اقتصاد سیاسی جهانی به­ طور چشمگیری دستخوش دگردیسی شده است. کمااینکه ماهیت امنیت و بنیان مشروعیت نظام­ های سیاسی نیز در فضای کنونی تحول یافته است. حصول به توسعۀ اقتصادی، ارتقای کیفیت زندگی و رضایت از زندگی نزد شهروندان و در نتیجه تضمین تعلق خاطر آنان به وضع موجود کلید موفقیت و کنشگری دولت ­ها در هندسه نوین قدرت جهانی است. آرمان یادشده در چارچوب درک قواعد بازی در فضای نوین درهم ­تنیده جهانی میسر بوده و کمتر بازیگری می ­تواند در انفکاک ساختاری با این فضا-زمان یادشده به ثبات و پایداری در ساحت اقتصاد سیاسی خود، در تعامل دولت- جامعه از یک­سو و تأثیرگذاری بر روندها و رویدادهای منطقه ­ای و بین ­المللی از دیگر سو برآید.
    هوشمندی دولت­ ها درک قواعد این بازی و تجهیز ساختارها و سازماندهی سیاست، اقتصاد و فرهنگ خود مبتنی ­بر اقتضائات اقتصاد سیاسی جهانی هستند. حضور در بازار جهانی تولید، تجارت، سرمایه­ گذاری، علم و فن ­آوری، فرهنگ، معنا و هنجارسازی بسیار مهم و حیاتی است. بازسازی ساختار قدرت و بازمفهوم­ سازی الگوی تعامل و دیپلماسی به اشکال نوین و روزآمد آن ابزار و تمهید تعیین­ کننده موقعیت ­یابی در هندسه نوین قدرت جهانی است. به تعبیر یکی از نظریه­ پردازان اقتصاد سیاسی در فضای نوین قدرت و ثروت جهانی، بازیگران کوچک کارهای بزرگی انجام می­ دهند و چه بسا بزرگان از عهده کارهای کوچک برنیایند (Strange,1994).
    چارچوب مطالعات اقتصاد سیاسی در قیاس با رهیافت­ های کلاسیک علوم اجتماعی، رهیافت روزآمد و مناسبی برای بحث و گفت­ وگو در باب منطق تغییر و تداوم در اقتصاد جهانی، سرشت نوین قدرت و تحولات توسعه ­ای برآمده از آن است. امید است مشارکت و همیاری اندیشمندان ایرانی حوزۀ اقتصاد، سیاست و جامعه در اندرکنشی دغدغه­ مندانه، مسئولانه و هم­ افزا و با طرح و طراحی پرسش ها و چارچوب­ های فراگیر­تر به این مهم بینجامد. نشریۀ «اقتصاد سیاسی بین­ الملل» مساعدت و هم­ اندیشی محققان و پژوهشگران فرهیخته و علاقه ­مندان این حوزه را در راستای قدم برداشتن در مرزهای دانش بشری و نظریه­ پردازی نوین علوم اجتماعی در قالب­ پژوهش­ های میان ­رشته ­ای ضروری و سازنده می­ داند. امید است انتشار نتایج و یافته­ های تحقیقات اندیشمندان حوزۀ اقتصاد سیاسی بتواند خوانشی نو و پیچیده از تحولات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی داخلی و بین­ المللی را در ساحتی درهم­ تنیده و فرارشته­ ای و نیز بایسته ­های مواجهه با این تحولات و مسایل را پیش­روی جامعۀ بومی و نیز جامعه بشری قرار دهد.
 
منابع

خالقی، احمد (1382)، قدرت، زبان و زندگی روزمره در گفتمان فلسفی – سیاسی معاصر، تهران: انتشارات گام نو.
دانش­‌نیا، ‌فرهاد (1387)، «مناظرۀ چهارم: گسست پارادایمیک در حوزۀ نظری روابط بین ­الملل»، نشریه پژوهشنامۀ علوم سیاسی، دوره 3، شماره 2: صص 124-97
Patton, Paul(2015), The World Seen From Within: Deleuze and the Philosophy of Events, Theory & Event, Johns Hopkins University Press, Volume 1, Issue1, 1997
Strange, Susan (1994) “Rethinking Structural Change in the International Political Economy: States, Firms and Diplomacy”, in, Richard Stubbs and Geoffrey Underhill, Political Economy and the Changing Global Order, eds. Canada, McClelland, pp.103-115.